ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
وقتی کتاب ها روی قفسه خاک می خورند
از کتاب خواندن بیزار بود. هر وقت پدرش او را
تنبیه می کرد مجبورش می کرد تا به اتاقش برود و مطالعه کند. از دیدن تلویزیون و هر
نوع تفریح دیگر هم محروم می شد. او هم طبق عادت به اتاقش می رفت و در گوشه ای کز
می کرد و کتاب را سر وته می گرفت تا اگر پدر به سراغش آمد مطمئن شود که او در حال
مطالعه است.
ببین تمام من شدی اوج صدای من شدی
بت منی شکستمت، وقتی خدای من شدی
مهرداد اوستا در جوانی عاشق دختری شده و قرار ازدواج می گذارند. دختر جوان به دلیل رفت و آمد هایی که به دربار شاه داشته ، پس از مدتی مورد توجه شاه قرار گرفته و شاه به او پیشنهاد ازدواج می دهد.
دوستان نزدیک اوستا که از
این جریان باخبر می شوند، به هر نحوی که اوستا متوجه خیانت نامزدش نشود سعی می کنند
عقیده ی او را در ادامه ی ارتباط با نامزدش تغییر دهند . . .
شباهنگ
وقتی
دریا آرام ، آسمان پر ستاره ، موج ها آرام به پنجره می خورد
و
مرغان دریایی در اندیشه ی پروازند
من هم به تو می اندیشم
که تو زیبا تر از اندیشه ی پروازی . . .