کــــافــــه حـســـــــابداران

بســــم الـلــــه الـرحــمن الـرحیــــــــــــــــــــمـــ.......... . . .

کــــافــــه حـســـــــابداران

بســــم الـلــــه الـرحــمن الـرحیــــــــــــــــــــمـــ.......... . . .

آتشی در سینه دارم جاودانی

آتشی در سینه دارم جاودانی

عمر من مرگی است نامش زندگانی

رحمتی کن کز غمت جان می‌سپارم

بیش از این من طاقت هجران ندارم

کی نهی بر سرم پای ای پری، از وفاداری

شد تمام اشک من بس در غمت، کرده‌ام زاری

نوگلی زیبا بود حُسن و جوانی

عطر آن گل رحمت است و مهربانی

ناپسندیده بود دل شکستن

رشتهٔ الفت و یاری گسستن

کی کنی ای پری، ترک ستمگری

 می فکنی نظری آخر به چشم ژاله‌بارم

گرچه ناز دلبران دل تازه دارد

ناز هم بر دل من اندازه دارد

حیف گر ترحمی نمی‌کنی بر حال زارم

جز دمی که بگذرد از چاره کارم

دانمت که بر سرم گذر کنی به رحمت اما

آن زمان که برکشد گیاه غم سر از مزارم

از نظرهای تو بی‌مهری عیان است

جان‌گداز است آن نظر کارام جان است

سیل اشکم با زبان بی‌زبانی

با تو گوید راز عشقم گر چه دانی ...

نظرات 1 + ارسال نظر
دیگری 1391/09/29 ساعت 15:44

من به خودم گرفتم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد