کــــافــــه حـســـــــابداران

بســــم الـلــــه الـرحــمن الـرحیــــــــــــــــــــمـــ.......... . . .

کــــافــــه حـســـــــابداران

بســــم الـلــــه الـرحــمن الـرحیــــــــــــــــــــمـــ.......... . . .

ببین به یک نگاه تو ...



ببین تمام من شدی اوج صدای من شدی

بت منی شکستمت، وقتی خدای من شدی


 ببین به یک نگاه تو تمام من خراب شد

چه کردی با سراب من که قطره قطره آب شد


به ماه بوسه می زنم به کوه تکیه می کنم

به من نگاه کن ببین، به عشق تو چه می کنم  


منُ به دست من بکش به نام من گناه کن

اگر من اشتباهتم همیشه اشتباه کن


نگو به من گناه تو به پای من حساب نیست

که از تو آرزوی من به جز همین عذاب نیست


هنوز می پرستمت هنوز ماه من تویی

هنوز مومنم ببین تنها گناه من تویی


به ماه بوسه می زنم به کوه تکیه می کنم

به من نگاه کن ببین، به عشق تو چه می کنم

  






نظرات 9 + ارسال نظر
م 1389/08/21 ساعت 14:09

قشنگ بود ولی شعر از کیه!!؟
حتما از چین چانگ چونگه!

نه ! از چین چانگ چون فکر نکنم باشه . اون علامت یه علامت چینی بود که معنای خاصی میداد اما فکر کردم بردارمش بهتره .

دموزین 1389/08/21 ساعت 18:58

شعر از کیه؟!راجع به چیه؟!

نمی دونم از کیه اما شعر یکی از آهنگهای داریوش تو آلبوم این روزای من هستش.

ستاره 1389/08/21 ساعت 21:55

بسیار زیبا بود!!!

موافقم

دموزین 1389/08/22 ساعت 10:16

خیلی هم بی مزه بود!

ممنونم

م 1389/08/23 ساعت 10:28

خوردنی نبود که مزه بده
شما که خودتون موضوع تاثیر کلماتو میذارید، بهتر بود بجای بی مزه، بگوئید زیاد قشنگ نبود.
میگم قشنگ موضوعاتو نمیخونید، فقط کپی پیس میکنید

آقا تو دانشگاه جلسه میذارید و اردو میرید بگید ما هم بیایم
دلمون گرفت بخدا

دموزین 1389/08/23 ساعت 13:00

حق با شماست.به خدا خونده بودم.یادم رفت.ببخشید.زیاد قشنگ نبود.
اردو که این همه زیاد هر روز میذارن!

دموزین 1389/08/23 ساعت 13:04

راستی کپی پیست هم نبود!از روی یه نوشته تایپ کرده بودم!

م 1389/08/23 ساعت 13:12

همین که انتقادو پذیرفتی و پاسخ منطقی دادی ممنون

ما که یه اردو هم نرفتیم

قهرمانی 1389/08/25 ساعت 12:57

شعر خیلی نازی بود،مرسی.

بی تو مهتاب شبی با از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم،
شدم آن عاشق دیوانه که بودم.
در نهانخانة جانم، گل یاد تو، درخشید
باغ صد خاطره خندید،
عطر صد خاطره پیچید:
یادم آم که شبی باهم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دل‌خواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم.
تو، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت.
من همه، محو تماشای نگاهت.
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشة ماه فروریخته در آب
شاخه‌ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
یادم آید، تو به من گفتی:

- ” از این عشق حذر کن!

لحظه‌ای چند بر این آب نظر کن،
آب، آیینة عشق گذران است،
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است،
باش فردا، که دلت با دگران است!
تا فراموش کنی، چندی از این شهر سفر کن!
با تو گفتم:‌” حذر از عشق!؟ - ندانم
سفر از پیش تو؟ هرگز نتوانم،
نتوانم!
روز اول، که دل من به تمنای تو پر زد،
چون کبوتر، لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی، من نه رمیدم، نه گسستم ...“
باز گفتم که : ” تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم، نتوانم! “
اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب، نالة تلخی زد و بگریخت ...
اشک در چشم تو لرزید،
ماه بر عشق تو خندید!
یادم آید که : دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم.
نگسستم، نرمیدم.
رفت در ظلمت غم، آن شب و شب‌های دگر هم،
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم،
نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم ...
بی تو، اما، به چه حالی من از آن کوچه گذشتم!

عالی بود.ممنونم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد