کــــافــــه حـســـــــابداران

بســــم الـلــــه الـرحــمن الـرحیــــــــــــــــــــمـــ.......... . . .

کــــافــــه حـســـــــابداران

بســــم الـلــــه الـرحــمن الـرحیــــــــــــــــــــمـــ.......... . . .

تکه ای ازشعرهمای


محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت

مست گفت ای دوست این پیراهنست افسارنیست

گفت مستی زین سبب افتان وخیزان می روی

گفت جرم راه رفتن نیست ره هموارنیست

گفت می بایدتاتوراتا خانه قاضی برم

گفت روصبح آی قاضی نیمه شب بیدارنیست

گفت تاداروغه راگویم درمسجدبخواب

گفت مسجدجایگاه آدم بدکارنیست

گفت دیناری بده پنهان وخودراوارهان

گفت کارشرع کاردرهم ودینارنیست

گفت آنقدرمستی زهی ازسربرافتادت کلاه

گفت درسرعقل بایدبی کلاهی آرنیست

گفت بایدحدزنندهشیارمردم مست را

گفت هشیاری بیار این جاکسی هشیارنیست ....

نظرات 1 + ارسال نظر
مجتبی 1391/04/28 ساعت 05:46

در شهر یکی کس را هشیار نمیبینم ،
هر یک بدتر از دیگر شوریده و دیوانه ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد