بســــم الـلــــه الـرحــمن الـرحیــــــــــــــــــــمـــ.......... . . .
بســــم الـلــــه الـرحــمن الـرحیــــــــــــــــــــمـــ.......... . . .
روزی مردی جان خود را به خطر انداخت تا جان پسر بچه ای را که در دریا در حال غرق شدن بود نجات دهد. اوضاع آنقدر خطرناک بود که همه فکر می کردند هر دوی آنها غرق می شوند و اگر غرق نشوند حتما در بین صخره ها تکه تکه خواهند شد. ولی آن مرد با تلاش فراوان پسر بچه را نجات داد.آن مرد خسته و زخمی پسرک را به نزدیک ترین صخره رساند. و خود هم از آن بالا رفت.
بعد از مدتی که هر دو آرامتر شدند.
پسر بچه رو به مرد کرد و گفت:
«از اینکه به خاطر نجات من جان خودت را به خطر انداختی متشکرم»
مرد در جواب گفت:
«احتیاجی به تشکر نیست. فقط سعی کن طوری زندگی کنی که زندگیت ارزش نجات دادن را داشته باشد!»
شاملو
1391/02/24 ساعت 13:00
زندگی کاروانیست زودگذر،
آهنگی نیمه تمام،
تابلویی زیبا و فریب دهنده،
میسوزد و میسوزاند،
وهیچ چیز در آن شکل حقیقت نمیگیرد؛
جز"محبت"
تصویر قشنگی بود
ممنون ، مطلب خوبی بود.
جمله محمد حسین هم قشنگ بود
لطفا طول مطلبتون رو اصلاح بفرمائید. از حد متعارف صفحه اول وبلاگ خارج شده. با تشکر