ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
شقایق گفت با خنده ؛
نه تب دارم ، نه بیمارم
اگر سرخم چنان آتش ،
گلی بودم به صحرایی ،
نه با این رنگ و زیبایی
نبودم آن زمان هرگز ،
نشان عشق و شیدایی
یکی از روزهایی که زمین
تب دار و سوزان بود
و صحرا در عطش می سوخت ،
تمام غنچه ها تشنه
و من بی تاب و خشکیده ،
تنم در آتشی می سوخت
ز ره آمد یکی خسته ،
به پایش خار بنشسته
و عشق از چهره اش پیدای پیدا بود
ز آنچه زیر لب می گفت
شنیدم ، سخت شیدا بود
نمی دانم چه بیماری به جان دلبرش افتاده بود ،
اما طبیبان گفته بودندش
اگر یک شاخه گل آرد ،
از آن نوعی که من بودم
بگیرند ریشه اش را ، بسوزانند
شود مرهم برای دلبرش ،
آندم شفا یابد
چنانچه با خودش می گفت ،
بسی کوه و بیابان را
بسی صحرای سوزان را ،
به دنبال گلش بوده
و یک دم هم نیاسوده ،
که افتاد چشم او ناگه به روی من
بدون لحظه ای تردید ،
شتابان شد به سوی من
به آسانی مرا با ریشه از خاکم جدا کرد و
به ره افتاد و او می رفت ،
و من در دست او بودم
و او هرلحظه سر را رو به بالاها
شکر می کرد ،
پس از چندی
هوا چون کوره آتش ،
زمین می سوخت
و دیگر داشت در دستش تمام ریشه ام می سوخت
به لب هایی که تاول داشت میگفت : چه باید کرد؟
در این صحرا که آبی نیست
به جانم ، هیچ تابی نیست
اگر گل ریشه اش سوزد که وای بر من
برای دلبرم ، هرگز دوایی نیست
و از این گل که جایی نیست ،
خودش هم تشنه بود اما
نمی فهمید حالش را ،
چنان می رفت و من در دست او بودم ،
و حالا من تمام هست او بودم
دلم می سوخت ، اما راه پایان کو ؟
نه حتی آب ، نسیمی در بیابان کو ؟
و دیگر داشت در دستش
تمام جان من می سوخت
که ناگه روی زانوهای خود خم شد ،
دگر از صبر او کم شد
دلش لبریز ماتم شد ،
کمی اندیشه کرد آنگه
مرا در گوشه ای از آن بیابان کاشت
نشست و سینه را با سنگ خارایی
زهم بشکافت ، زهم بشکافت
اما ! آه !
صدای قلب او گویی جهان را زیرو رو می کرد
زمین و آسمان را پشت و رو می کرد
و هر چیزی که هرجا بود ،
با غم رو به رو می کرد
نمی دانم چه می گویم ؟
به جای آب ، خونش را
به من می داد و بر لب های او فریاد
بمان ای گل ، که تو تاج سرم هستی
دوای دلبرم هستی ،
بمان ای گل ! بمان ای گل !
و من ماندم نشان عشق و شیدایی
و با این رنگ و زیبایی
و نام من شقایق شد
گل همیشه عاشق شد
آخرش بود
خیلی زیبا بود.
ممنونم