کــــافــــه حـســـــــابداران

بســــم الـلــــه الـرحــمن الـرحیــــــــــــــــــــمـــ.......... . . .

کــــافــــه حـســـــــابداران

بســــم الـلــــه الـرحــمن الـرحیــــــــــــــــــــمـــ.......... . . .

ای تپش قلبم ،دوستت دارم

اى مادر، اى همیشه خوب من! تو مفهوم بهارى، از دهانت یاس مى‏روید، تو به زیبایى زیباترین غزل عاشقانه‏اى. عطر تو که باشد از تمام یاس‏هاى معطر عشق لبریزم

روزت مبارک


تقدیم به  همه مادرانى که  مهربانند و دوست داشتنى 

مادرم!

دوستت دارم .مادر عزیزم، از آن هنگام که تو را شناختم، دست نوازشگر تو را بر روى سرم احساس کردم، دستى که تکیه‏گاه دستانم شد و به من راه رفتن آموخت. دستى که در هنگام بیمارى دستمال خیس بر سرم نهاد و دستى که به درگاه خداوند بالا مى‏رفت و شفاى من را طلب مى‏کرد.

مادرم، اى مهربان‏ترین، چه شب‏هایى که  وقتى دلم با نگاه پر از محبتت مى‏لرزید، وقتى که انگشتان زجر کشیده‏ات لابه‏لاى موهایم مى‏لغزید، وقتى با صداى خنده‏ام مى‏خندیدى و با هاى‏هاى گریه‏ام اشک مى‏ریختى، من مى‏ماندم و صفایت که خدایا قلب مادر چقدر بزرگ است.  و تنها به این آرزو دل‏خوش بودم که روزى بتوانم تمام محبت‏هایت را جبران کنم.

مادرم، معناى محبت را در چشمانت خوانده‏ام، مفهوم گذشت را در وجودت دیده‏ام و تپش قلبت را براى خود یافته‏ام. در طول زندگى ‏ام هیچ انسانى را به پاکى و مهربانى تو ندیده‏ام. هیچ شانه‏اى را مطمئن‏تر از شانه‏هاى تو ندیده‏ام که سر بر آن بگذارم و در دلتنگى‏هایم اشک بریزم

هیچ قلبى را امن‏تر از قلب تو نیافته‏ام که اسرارم را برایش فاش کنم و هیچ دستى را نوازشگرتر از دست‏هاى تو نیافته‏ام تا بوسه بر آن دهم. مادرم، دوستت دارم که مرا در جان خود پرورده‏اى و با تحمل دردى جانکاه به دنیا آورده‏اى و از شیره جانت تغذیه‏ام کردى و براى بزرگ کردنم از جان شیرینت مایه گذاشتى ... .

عزیز جانم، تو در سراسر زندگى‏ام جریان دارى، در تمامى افق‏هایى که به من ختم مى‏شود لحظاتى که دلگیرم و زمانى که به محبت نیاز دارم، هنگامى که آرزومندم و زمانى که غمگینم.

تویى تمام وجودم، تویى که با تمام وجود محبتت را نثارم کرده‏اى و مى‏کنى. تو همانى هستى که مهرت را بى‏دریغ هر روز، هر ساعت و هر دقیقه بر روحم مى‏بخشى.

 

اى اسوه صبر و تقوا و اى الگوى مهر و محبت، مادرم، دوستت دارم، عاشقانه دوستت دارم.


اى مادر دوست دارم زیباترین واژه‏ها را در کنار هم بنشانم و با زنجیر مهر و عاطفه آنها را پیوند دهم تا رساترین و لطیف‏ترین جملات بشود و آن گاه آن را به تو هدیه کنم.

اى مادر، اى همیشه خوب من! تو مفهوم بهارى، از دهانت یاس مى‏روید، تو به زیبایى زیباترین غزل عاشقانه‏اى. عطر تو که باشد از تمام یاس‏هاى معطر عشق لبریزم.

بگو چگونه تو را که لطافت محض هستى، بازگو کنم؟ به راستى قلب مهربانت را که در سینه پر مهرت پنهان شده، رخسار زیبایت که در زیر تازیانه‏هاى زندگى پرچین و چروک شده، چشمان نازنیت که در زیر غبار زندگى خمار گشته و گیسوان سیاهت را که طوفان زندگى پریشان کرده و سفید شده، چگونه توصیف کنم؟

اى گل بى‏همتاى زندگى‏ام، سراسر وجودم از وجود بیکرانت لبریز است. تو بهترین مادر دنیا هستى و من بى‏نهایت دوستت دارم. قلبم برایت مى‏تپد و هر نفسم انعکاس صداى توست. باور کن تو را به وسعت تمام قلبم دوست دارم.

اى مادر، اى تمام هستى‏ام، ، اى همدم سختى‏هایم، چگونه بگویم. از کدامین فداکارى‏هایت بگویم مادر.

دیگر از مهربانى‏هایت چه بگویم که قلم از نوشتن احساسم عاجز و ناتوان است!


«و وصینا الانسان بوالدیه احسانا؛ و وصیت کردیم انسان را به خوبى کردن و مهربانى کردن نسبت به والدین.»(سوره احقاف، آیه 15).


عزیزتر از جانم، دوستت دارم و جانم را نثارت مى‏کنم و از تو تشکر مى‏کنم به خاطر زحماتى که براى من کشیدى .

اى بى‏همتا، هیچ وقت صورت مهربان و زیبایت که مانند فرشته‏اى است از رو به رویم محو نمى‏شود. فریادم را بشنو که از دریاى وجودم برمى‏خیزد و همراه با بوى گل اقاقى برایت هدیه مى‏آورد. تمام وجودم برایت فریاد مى‏زند، دوستت دارم مادرم و مى‏پرستمت. مادر دوستت دارم و بدان اگر با افتخار و خوشبختى زندگى مى‏کنم حاصل تلاش و فداکارى توست.

دلتنگم از اینکه نمى‏توانم ذره‏اى از محبت‏هاى تو را جبران کنم، جز اینکه بگویم دوستت دارم و افتخار مى‏کنم که بهترین مادر دنیا را دارم.

اى فرشته تمام خوبى‏ها، بگذار بر چشمان خسته‏ات بوسه زنم و دستان گرمت را عاشقانه در دست بگیرم و ببوسم. بگذار صورتت را از گرد کسالت و خستگى پاک کنم و خاک پایت را ببوسم.

درخشنده‏ترین ستاره آسمان عشق، اى بى‏همتا در بذل محبت، زیباترین واژه در کلام، دریاى پر خروش احساس، چشمه جوشان محبت، مهربان‏ترین موجود هستى‏.

اى بهترین دوست و یاورم، اى همه محبتم، دست‏هایت را مى‏بوسم و از ته دل مى‏گویم: 

«اى تپش قلبم، مادرم، دوستت دارم.»


نظرات 1 + ارسال نظر
مادر 1390/03/05 ساعت 12:52

او رفت و ویران شد کاشانه من
درد وغم مهمان شد در خانه من
بی او کی میگیرد رنگ بهاران
استان متروک و ویرانه من
اکنون تنهایی آمد بر خانه دل
من می رقصم برروی ویرانه دل
مینالد چون مرغ شب در حسرت او
هردم می خواهد اورا اما چه حاصل
تو که شبها چون شمعی بر بالین من بودی کی آسودی مادر
من از آن غافل بودم که تو چندی در پیش من مهمان بودی مادر
اکنون رفتی و من ماندم تنهایی تنها
ویلان و سرگردانم در دنیای غمها

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد