کــــافــــه حـســـــــابداران

بســــم الـلــــه الـرحــمن الـرحیــــــــــــــــــــمـــ.......... . . .

کــــافــــه حـســـــــابداران

بســــم الـلــــه الـرحــمن الـرحیــــــــــــــــــــمـــ.......... . . .

اگر از چیزی می ترسی آن را دوست بدار


به نام تو سخن می گویم ای دریای بیکران زیبایی ها، با نام تو سخن ذهنم را با نام تو جوهر قلمم را و با ذکر تو آرامش جانم را از سرمی گیرم...

تو اینجایی، همینجا درون من در نزدیکترین مکان به من چگونه همسایه و همراه من بودی و من تو را نمی دیدم؟! چگونه صدای نفسهایم را که گواهی بر وجود تو بود می شنیدم و گمان می کرم از ابتدا بودم و تا انتها خواهم ماند چگونه شد که این نفس ها برای من عادی و تکراری شد تا آنجا که نبودنشان را از خاطرم محو کردم انگار که از ازل نفس می کشیدم تویی دلیل هر دم بهانه هر بازدم برای رسیدن به نفس بعدی; تویی مجال بین دو نفس چون اگر تو نباشی نفسی نیست که مجالی باشد...

تویی بهانه دیدن برای درک کردن می بینیم تا آنچه را که نمی دانیم بدانیم می بینیم تا ببینیم آنچه را که ندیده ایم تا به حال نگاه می کنیم تا جست وجو کنیم به دنبال چه می گردیم در این جست وجو به دنبال همسر می گردیم تا خوشبخت باشیم آرامش پیدا کنیم تا راضی باشیم تا امنیت داشته باشیم ازدواج می کنیم نگاه می کنیم اما هنوز جایی نیست که وقتی واردش می شویم از همه جا و همه کس و هیچ جا و هیچ کس بی نیاز باشیم! چشمانمان هنوز تشنه است،هنوز سیراب نشده مگر این همان نیست که می طلبیدیم؟ پس چرا به آرامش نرسیدیم عشق زمینی، آرامش جسم، اما تلا طم روح! بی آنکه بدانیم و بخواهیم در جست وجوی توییم تورا نا خودآگاه می طلبیم و آرزوی وصالت را داریم هر چه کسب شد و احساس لذت داشت امنیتی زودگذر داشت و چندصباحی مارا به دنیای خیالی ما برد همان دنیایی که ما زمینی ها با چشمان زمینی نه با چشمان آسمانیان تصور کردیم...

صحنه خیال را کنار بزن، چشمانت را ببند، درون تاریکی ذهنت غرق شو وارد سیاه چالی بی انتها می شوی، این سیاه چال را تو به وجود آوردی به چه می اندیشیدی هنگام خوابیدن؟!

به دشتی روشن و سرسبز یا ماشینی زیبا و گرانقیمت؟!

هرآنچه که با چشمان بسته در پشت چشمان تو نقش می بندد، همان سکانس هاییست که تو خود با دوربین ذهنت برای پرده چشمانت خلق کردی!

ماه تویی راه تویی هم دل و هم راه تویی

ماه بشو راه بشو هم دل و همراه بشو

درد رنج اصلا زشت نیست، اصلا درد ناک نیست، هیچ وقت زجرآور نیست تا حالا شده سرت درد کنه؟! چشماتو ببند به درد فکر کن در کش کن; انگار تمام مولکول های ذهنت دارن به پوست سرت فشارمیارن انگار اونها رو حس می کنی درد رو نمی بینی اما حسش می کنی چقدر جالبه چیزی که نمی دونی چیه و از کجا میاد و نمی تونی ببینیش داره اینطوری تورو تحت تاثیر قرار میده! خیلی جالبه کم کم به این فکر کن که این حالت نه تنها بد نیست بلکه می تونه حالت عادی و همیشگی تو باشه به این دلیل متفاوته چون برات تازگی داره در تمام ثانیه هایی که نفست بالا و پایین رفته خیلی کم همچین حالتی رو دیده اینه که جزو دسته حالا ت عادی قرار نمی دیش پس چرا ازش بدت میاد چرا احساس رنج می کنی؟! نمیدونم نمی دونی دلیلی وجود نداره اگر بهمون نمی گفتن بده هیچ وقت از بودنش احساس ضعف و ناراحتی نمی کردی بلکه زمانی بود که احساسی متفاوت داشتی به تفاوت ها فکر کن اونها به زیبایی زندگیت افزوده می کنه به درد فکر کن ببین مثل خداست وجود داره حسش می کنی اما نمی بینیش نمی تونی بگیریش نمی تونی لمسش کنی یا بوش کنی یا بخوریش فقط حسش می کنی می فهمی که هست وجود داره; داره حالتت رو متحول می کنه جسمت رو تحت اختیار گرفته و فرمان میده درست مثل خدا!!! ازش نترس برو به اعماق دردت باهاش یکی شو بزار تمام وجودت رو تسخیر کنه حالا نه تنها احساس درد نمی کنی بلکه آرامش زاید الوصفی جسمت رو فرا گرفته اونقدر آرومی که دردت رو دوست داری دوستش داری چون باهاش یکی شدی باهاش مبارزه نمی کنی ازش فرار نمی کنی درد دیگه برات زجر آور نیست غیر قابل تحمل هم نیست چون تو دوستش داری دیگه اعصاب تورو به هم نمی ریزه چون برای آرامش اعصابت ازش استفاده کردی ازپاد زهر در برابر زهر استفاده کردی هرچند که این زهر نیست درد، رنج انبوه هم مثل گریه غم اندوه زیباست به درونشون برو باهاشون یکی شو دوستشون بدار اونهارو جزیی از وجودت از ذره ذره اجزای بدنت بدون; اون وقته که حتی بزرگترین دردها و طاقت فرساترین رنج ها برات لذت بخش می شن دیگه نه تنها تورو ناراحت وافسرده و ضعیف نمی کنن بلکه به تو نیرویی سحرآمیز میدن نیرویی نو و نادیدنی نیرویی که تا به حال تجربه نکردی... خورشید عشق به هرچه بتابد آن را نورانی و زیبا و درخشان می کند اگر از چیزی می ترسی آن را دوست بدار تا از گزند آن برهی این حقیقت محض است وبس...

نظرات 5 + ارسال نظر
م 1390/02/26 ساعت 19:54

خیلی قشنگ و زیبا

این انجمن اردو نمیره، یه توره اردویی بذارید بابا جان

[ بدون نام ] 1390/02/26 ساعت 21:42

همین جمعه اردو رفته بودند شما کجا بودی؟اطلاعیه های اینطوری توی سایت انجمن منتشر میشه!

م 1390/02/30 ساعت 10:48

کدوم سایته؟

[ بدون نام ] 1390/02/30 ساعت 14:23

eagroup.ir

سلام!

حضرت امام علی (ع): من حذرک کمن بشرک

کسیکه تو را بترساند [ از چیزی که خطرناک است ] همچون کسی است که تو را بشارت می دهد [ به چیزیکه مایه سرور و خوشخالی است ]

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد