کــــافــــه حـســـــــابداران

بســــم الـلــــه الـرحــمن الـرحیــــــــــــــــــــمـــ.......... . . .

کــــافــــه حـســـــــابداران

بســــم الـلــــه الـرحــمن الـرحیــــــــــــــــــــمـــ.......... . . .

زندگی یعنی چه !؟

شب آرامی بود !


می روم در ایوان ، تا بپرسم از خود

زندگی یعنی چه !؟



مادرم سینی چایی در دست

گل لبخندی چید ، هدیه اش داد به من

 

خواهرم ، تکه نانی آورد

آمد آنجا ، لب پاشویه نشست

به هوای خبر از ماهی ها

دست ها کاسه نمود

چهره ای گرم در آن کاسه بریخت

و به لبخندی تزئینش کرد

هدیه اش داد ، به چشمان پذیرای دلم

 

پدرم دفتر شعری آورد

تکیه بر پشتی داد

شعر زیبایی خواند

و مرا برد  به آرامش زیبای یقین

 

با خودم می گفتم :

زندگی ، راز بزرگی ست که در ما جاریست

زندگی ، فاصله ی آمدن و رفتن ماست

رود دنیا ، جاریست

زندگی ، آبتنی کردن در این رود است

وقت رفتن ، به همان عریانی

که به هنگام ورود آمده ایم

قصه آمدن و رفتن ما تکراری است

عده ای گریه کنان می آیند

عده ای گرم تلاطم هایش

عده ای بغض به لب ، قصد خروج

فرق ما ، مدت این آب تنی است

یا که شاید ، روش غوطه وری

دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد

هیچ !!!

 

زندگی ، باور تبدیل زمان است در اندیشه عمر

زندگی ، جمع طپش های دل است

زندگی ، وزن نگاهی ست ، که در خاطره ها می ماند

زندگی ، بازی نافرجامی است ، که تو انبوه کنی ، آنچه نمی باید برد

و فراموش شود ، آنچه که ره توشه ماست

شاید این حسرت بیهوده که در دل داری

شعله ی گرمی امید تو را ، خواهد کشت

زندگی ، درک همین اکنون است

زندگی ، شوق رسیدن به همان فردایی ست ، که نخواهد آمد

تو ، نه در دیروزی ، و نه در فردایی

ظرف امروز ، پر از بودن توست

شاید این خنده که امروز ، دریغش کردی

آخرین فرصت همراهی با  امید است

زندگی ، بند لطیفی است که بر گردن روح افتاده ست

زندگی ، فرصت همراهی تن با روح است

روح از جنس خدا

و تن ، این مرکب دنیایی از جنس فنا

زندگی ، یاد غریبی ست که در حافظه ی خاک ، به جا می ماند

زندگی ، رخصت یک تجربه است

تا بدانند همه ، تا تولد باقی ست

 می توان گفت خدا امیدش ، به رها گشتن انسان ، باقی است

 

زندگی ، سبزترین آیه ، در اندیشه ی برگ

زندگی ، خاطر دریایی یک قطره ، در آرامش رود

زندگی ، حس شکوفایی یک مزرعه ، در باور بذر

زندگی ، باور دریاست در اندیشه ی ماهی ، در تنگ

 زندگی ، ترجمه ی روشن خاک است ، در آیینه ی عشق

زندگی ، فهم نفهمیدن هاست

زندگی ، سهم تو از این دنیاست

زندگی ، پنجره ای باز به دنیای وجود

تا که این پنجره باز است ، جهانی با ماست

آسمان ، نور ، خدا ، عشق ، سعادت با ماست

فرصت بازی این پنجره را دریابیم

در نبیندیم به نور

در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم

پرده از ساحت دل ، برگیریم

رو به این پنجره با شوق ، سلامی بکنیم

 

زندگی ، رسم پذیرایی از تقدیر است

سهم من ، هر چه که هست

 من به اندازه این سهم نمی اندیشم

وزن خوشبختی من ، وزن رضایتمندیست

شاید این راز ، همان رمز کنار آمدن و سازش با تقدیر است

 

زندگی شاید ، شعر پدرم بود ، که خواند

چای مادر ، که مرا گرم نمود

نان خواهر ، که به ماهی ها داد

زندگی شاید آن لبخندی ست ، که دریغش کردیم

زندگی ، زمزمه ی پاک حیات است ، میان دو سکوت

زندگی ، خاطره ی آمدن و رفتن ماست

لحظه ی آمدن و رفتن ما ، تنهایی ست

من دلم می خواهد ،  قدر این خاطره را  ، دریابم








نظرات 7 + ارسال نظر
دموزین 1390/01/19 ساعت 18:49

خیلی قشنگ بود.

قهرمانی 1390/01/20 ساعت 09:09

من این شعر رو تا حالا نخونده ...چقدر ناز بود...خیلی دوسش داشتم...مرسی.خدایی سلیقتون تو انتخاب شعر محشره...

مجتبی 1390/01/22 ساعت 18:08

ممنون از لطف دوستان که وقت میذارن می خونن

ستاره 1390/01/23 ساعت 15:24

اره شعر فوق العاده ایه ...!!به دل میشینه ولی ای کاش به قلب هم رسوخ کنه و باور بشه.به راستی سهم ما از زندگی چیست؟

[ بدون نام ] 1390/02/03 ساعت 16:20

زندگی ، شوق رسیدن به همان فردایی ست ، که نخواهد آمد
یعنی چی؟

مجتبی 1390/02/05 ساعت 09:53

دیدی آدم گاهی اوقات لحظه شماری میکنه که فردا بشه تا مثلا اون اتفاق خوبی که قراره فردا براش بیافته ، بیافته !؟ حالا شاعر میخواد بگه که همه ذهن و فکرت رو نذار رو اون فردا که ممکنه بیاد یا نیاد!چون با کار از نعمت بزرگی که امروز بهت داده شده و همون زندگیه غافل میشه و هنه ی اون رو با فکر فردا تباه میکنی

ستاره 1390/02/05 ساعت 20:42

لحظه ها را گذراندیم که به خوشبختی برسیم....غافل از اینکه لحظه ها همان خوشبختی بودند...(دکتر شریعتی)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد