کــــافــــه حـســـــــابداران

بســــم الـلــــه الـرحــمن الـرحیــــــــــــــــــــمـــ.......... . . .

کــــافــــه حـســـــــابداران

بســــم الـلــــه الـرحــمن الـرحیــــــــــــــــــــمـــ.......... . . .

باران


شیشهء پنجره را باران شست

از دل من اما،

چه کسی نقش تو را خواهد شست؟




* * * * * * * *



وای، باران


باران


شیشهء پنجره را باران شست

از دل من اما،

چه کسی نقش تو را خواهد شست؟


آسمان سربی رنگ،

من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ

می پرد مرغ نگاهم تا دور،


وای، باران


باران


پر مرغان نگاهم را شست


خواب، رؤیای فراموشیهاست!

خواب را دریابم

که در آن دولت خاموشیهاست

با تو در خواب مرا لذت ناب هم ‌آغوشیهاست

من شکوفایی گلهای امیدم را در رؤیاها می‌بینم،

و ندایی که به من می‌گوید:

گرچه شب تاریک است

دل قوی دار،


" سحر نزدیک است "


 

دل من، در دل شب،

خواب پروانه شدن می‌بیند

مـِهر در صبحدمان داس به دست

خرمن خواب مرا می چیند


آسمانها آبی،

پر مرغان صداقت آبی‌ست

دیده در آینهء صبح تو را می‌بیند

از گریبان تو صبح صادق،

می گشاید پر و بال

تو گل سرخ منی

تو گل یاسمنی

تو چنان شبنم پاک سحری؟

نه !

از آن پاک تری

تو بهاری؟

نه ! 

بهاران از توست

از تو می گیرد وام،

هر بهار اینهمه زیبایی را

 

در سحر گاه سر از بالش خوابت بردار!

کاروانهای فروماندهء خواب از چشمت بیرون کن!


بازکن پنجره را!

تو اگر بازکنی پنجره را،

من نشان خواهم داد

به تو زیبایی را


بگذر از زیور و آراستگی

من تو را با خود، تا خانهء خود خواهم برد

که در آن شوکت پیراستگی

چه صفایی دارد


آری از سادگی‌‌اش،

چون تراویدنِ مهتاب به شب

مهر از آن می‌بارد


باز کن پنجره را . . .






حمید مصدق









نظرات 4 + ارسال نظر
قهرمانی 1389/10/15 ساعت 09:02

من عاشق شعر های مصدق هستم،حس فوق الاده قشنگ و لطیفی تو شعر هاش داره،و این شعری که گذاشتین چقدر به حال و هوای امروز تهران و البته دل ما آدما میاد.مرسی.

بارونو دوست دارم هنوز
چون تو رو یادم میاره
حس میکنم پیش منی
وقتی که بارون میباره
بارونو دوست دارم هنوز
بدون چتر و سرپناه
وقتی که حرفای دلم
جا میگیرند توی یه آه

شونه به شونه میرفتیم
من و تو تو جشن بارون
حالا تو نیستی و خیسه
چشمای من و خیابون
شونه به شونه میرفتیم
من و تو تو جشن بارون
حالا تو نیستی و خیسه
چشمای من و خیابون

بارونو دوست داشتی یه روز
تو خلوت پیاده رو
پرسه پاییزی ما
مرداد داغ دست تو
بارونو دوست داشتی یه روز
عزیز هم پرسه ی من
بیا دوباره پا به پام
تو کوچه ها قدم بزن

شونه به شونه میرفتیم
من و تو تو جشن بارون
حالا تو نیستی و خیسه
چشمای من و خیابون
شونه به شونه میرفتیم
من و تو تو جشن بارون
حالا تو نیستی و خیسه
چشمای من و خیابون

ستاره 1389/10/15 ساعت 13:06

من عاشق بارونم .
بارون می باره روی شونه هام می زنه روی گونه هام بارون وای از این گذر دورون....

پدر بزرگ 1389/10/16 ساعت 14:43

میبینم که اینجا همگی از اهل شعر و هنر میباشند ! به به !

[ بدون نام ] 1389/10/17 ساعت 21:03

کلا هرکی اینجا هر آهنگی چیزی گوش داده میگه !!!!!!!!چه جالب واقعا.............

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد